معنی hallucination به فارسی :
توهم
توهم
تجربه ی حسی در غیاب محرک های برونی ذیربط ؛ تلقی تجارب خیالی به عنوان ادراکات واقعتی. {اسکیزوفری ، خطای ادراکی ، هذیان}.
توهم (اختلال در ادراک)
توهم، وهم
توهم. بلولر توهم را «درک بدون توهم از دنیای خارج»توصیف نمود. تعریف اولیه اسکیرول(1938)از توهم به عنوان«درک بدون شی»از مزیت ایجاز و بجا بودن برخوردار است، اما توهم فونکسیونل را بطور کامل در بر نمی گیرد. یاسپرز برای پوشاندن این نقطه و مستثنی نمودن رویاها تع
توهم