شما برای واژه روبرو جستجو کرده اید: component معنی component به فارسی : مؤلفه، ترکیب کننده مؤلفه، جزء مؤلفه واژه های مرتبط:additive mixturecombinationcomponential analysismulticomponent instruments: the brignace inventoriesknowledge acquisition components